ما دیگر حق انتخاب مواد مخدر را از دست داده ایم.
زمانی که اولین بار مواد مخدر را مصرف کردیم حق انتخاب را از دست دادیم.
- شاید ابتدا زمان مصرف ، مکان ان و نوع ماده مصرفی را میتوانستیم انتخاب کنیم. ولی در ابتدا لذت جویی و نواقص ما حق انتخاب را از ما گرفتند
- زمانی که از نظر جسمی وابسته شدیم بطور کامل حق انتخاب را از دست دادیم
زمانی که بیماری اعتیاد و اجبار به مصرف حکم فرمای زندگی ما شد
از زمانی که مصرف میکردم که زندگی کنم و زندگی میکردم که مصرف کنم
از زمانی که اعتیادم و مصرف مواد مخدر اولویت اول زندگی ام شد و دچار بی هدفی شدم
زمانی که وسوسه فکری من بزندگیم جهت می داد و زندگی من غیر قابل اداره شد .
از زمانی که که ما باین مسئله رو برو شدیم که چه با مصرف و چه بدون ان توانایی زندگی کردن را نداشتم
زمانی که بواسطه مصرف مواد مخدر برخلاف باورها و ارزشهایی که بدان اعتقاد داشتم مجبور بانجام هر کاری شدم.
تصمیم گیری و اختیار تمام جنبه های ان بواسطه مصرف مواد صورت می پذیرفت .
زمانی که قابلیت مصرف را از دست دادم
- وقتی کنترل ، عدم مصرف ، قطع مصرف برایم غیرممکن شد و
- از نظر روحی ، تنها و ناامید
- از نظر احساسی ، ترسو اشفته و غمگین
- و از نظر فکری ، پریشان و درگیر و پر وسوسه
- به طور کلی منزوی و بی انگیزه شدیم و زندگی ما فقط ادای زندگان را درآوردن شد.
در گذشته عدم اگاهی باعث میشد که باز هم بخاطر عدم پذیرفتن شکست کامل و تسلیم نشدن همواره میخواستیم یکبار مصرف را پس از مدتی بهبودی و فکر اینکه اکنون جسم ما پاک شده است تجربه کنیم یا ماده دیگری را جایگزین کنیم ولی امروز با کسب اگاهی از جنبه جسمی و فکری و روحی بیماری ام
اقرار میکنم در برابر هر نوع ماده مخدر عاجزم ، بیماری من تا ابد با من است و من با یکبار مصرف مشکل دارم
بیماری من هرگز به اول بر نمیگردد و پیشرونده است و در صورت لغزش از نقطه بدبختی و اشفتگی که ترک کرده بودیم ، اعتیادمان شروع میگردد
اقرار میکنیم که قابلیت مصرف را تا ابد از دست داده ایم
اقرار این موضوع راهی است تا با روشن بینی به ” پذیرش ” برسم.