قدم اول سوال 12/آیا با افراد عادی تفاوت دارید ؟ توضیح دهید .

بله – من با یک انسان عادی تفاوت دارم

من بیماری اعتیاد دارم و هرگز یک انسان عادی نمیشوم ولی انسان عادی ممکن است بیماری اعتیادش فعال شود.

به دلیل بیماری اعتیاد ، من مواد مخدر مصرف کردم و ولع و هوس مصرف تا اخر با من است ، پس :

  • عدم تعادل
  • عدم کنترل روی احساسات و افکار و رفتار
  • بی نظمی
  • نداشتن حق انتخاب

در زندگی من وجود دارد .

من قابلیت مصرف را از دست داده ام و سریعا اجبار بمصرف دارم و زندگیم بسرعت غیر قابل اداره می شود.
ولی شاید یک شخص عادی بتواند یکبار مصرف کند ولی من دیگر نمیتوانم

شدت بیماری اعتیاد من بیشتر است ولی شاید یک شخص دیگر بیماری اش از من کمتر باشد.

ادم عادی اینطور زندگی میکند :

مشورت + انتخاب هدف + برنامه ریزی + مطالعه و تحقیق + انگیزه سالم = تصمیم گیری که اقدام و عمل را منجر شد

اما من که بیماری اعتیاد دارم :

خودمحوری + ترس + عدم سلامت عقل + انگیزه ناسالم + بی برنامگی … + اراده ناسالم = یک کار بی عقلانه یا ..
بعد از انجام کار می ایم و مشورت میکنم که ایا درست بود یا نه

سپس در لایه ای از انکار کارم را توجیه می کنم.

من یک اشتباه را هزار بار تکرار میکنم و منتظر نتیجه ای متفاوت هستم.

ادم عادی در هر مشکلی سعی میکند از متخصص ان کار سود ببرد ولی من با خودمحوری و نداشتن اگاهی از فکر خود و یا فردی غیرمتخصص استفاده میکنم

من در هر بحران فکری ، عاطفی و … میخواهم با مواد مخدر و یا نواقص شخصیتی زندگی کنم ولی ادم عادی با ان ها روبرو می شود و یا دیگر فاکتور مواد مخدر و سوء مصرف را انتخاب نمی کند.

من خلأ روحانی خودم را بجای معنویت با سکس ، پول ، شهرت ، پرخوری و … پر می کنم.

من اسیر هوی نفس و فکر بکرم هستم.

من بسیار افراط گرا هستم

از غرایض ، احساسات و افکارم
از توانایی هایم بصورت افراطی نقص میسازم

مثال :

  • محبت کردن افراطی بدیگران
  • عشق ورزیدن افراطی دیگران
  • شهوت بصورت افراطی
  • یا اصلا محبت نکردن و …

خوراک بیماری اعتیاد ، خودازاری است ، خودکم بینی و خودبزرگ بینی
کافی است من را تنها و منزوی با ترس هایم بگذاری ، خودم خودم را نابود می کنم

درگیر تصورات باطل و غلط زیادی هستم و فکر میکردم مشکل من خدا و جامعه است ،

من نمی توانم درد و مشکلات زندگی را بپذیرم

  • من زندگی را انطور که هست ، نمی پذیرم
  • خودم را دوست ندارم و نمیپذیرم
  • پس دیگران را دوست ندارم
  • دچار خودبزرگ بینی و یا خودکم بینی می شوم

در این سوال میبینیم که بواسطه بیماری اعتیاد که پیشرونده و مزمن است امروز هم بی تعادلی ، فراموشی ، ترس در زندگیم نقش زیادی دارد و باعث میشود متمایز از دیگران باشم.
من میخواهم تجربه را تجربه کنم و از هرچیزی افراطی استفاده کنم تا لذت ببرم و یا احساسات و افکارم را پنهان کنم یا سرکوب کنم.

این تفاوت را می پذیرم ، پس روزانه از خودم مراقبت می کنم و با پذیرش خودم و دنیا ، اقرار می کنم که بیماری اعتیاد تا اخر بامن است و تنها راه آن استفاده از نیروی برتر از خودمان است .

اما قدم های دوازده گانه یک مقصد بی انتهاست که روشی برای زندگی ارائه میکند که من میتوانم از تمام انسان های عادی هم پیشی بگیرم و رابطه ای عاجزانه،عاشقانه و اگاهانه با خداوند و خود و دیگران در صلح و ارامش داشته باشم.

4.2/5 - (19 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *