در قدم های دوازده گانه آگاهی و دانشی است نسبت به بیماری اعتیاد و ماهیت بهبودی بواسطه شناخت خود و رسیدن به این درک که بیماری ما پیشرونده و مزمن است و تمام تلاش های ما برای ترک کردن به تنهایی به جایی نرسید . در انزوای تمام وقتی به اخر خط رسیدیم و درک کردیم که چه با مواد مخدر و چه بدون آن نمی توانیم مثل یک انسان زندگی کنیم . می فهمیم که در برابر بیماری اعتیاد و افکار مان عاجزیم . بیماری مان از طریق وسوسه و اجبار همیشه مسیری جدید از اعتماد به بیماری مان بما نشان میدهد و باعث می شد که زندگی مان غیر قابل اداره شود .
درک می کنیم که مستقیما در برابر افکارمان عاجزیم ، بیماری مان را بدرستی نشناخته ایم و راه رهایی را نمی دانیم. اقرار به عجز و ناتوانی و نادانی در برابر بیماری مان نشان مان می دهد کاری از دست خودمان برای بهبودی بر نمی آید ، یعنی کمک گرفتن از کسی که بمن بگوید مشکل تو چیست و راه رهایی کدام است . اگر شما طالب آنچه که ما داریم هستید و حاضرید برای بدست آوردنش کوشش کنید لازم است قدم های خاصی را بردارید . این ها اصولی هستند که بهبودی مان را ممکن ساخته اند .
در معتادان گمنام بهبودی بواسطه آشنایی و کسب دانش لازم از بیماری اعتیاد ، صفات و افکار و احساسات شخصی و ماهیت بهبودی توسط قدم های دوازده گانه و اصول روحانی ممکن می شود . ما می آموزیم چگونه بواسطه این اصول از الگوی جدیدی برای زندگی پیروی کنیم.با کسب آگاهی از این قدم ها خرابی های زندگی مان را پیدا می کنیم. به بررسی زندگی گذشته خود می پردازیم تا نقاط ضعف و نقاط قوت خود را بیابیم . وقتی ریشه بروز این مشکلات را درون افکار و باورهای غلطم پیدا میکنم که باعث گرفتن تصمیمات غلط و خراب شدن زندگی گذشته من و حتی امروز من شده اند
متوجه می شویم هدف تغییر دادن افکار ، باروها و در کل بینش کلی من نسبت به زندگی کردن است . صداقت ، روشن بینی و امایل سه اصل ضروری روحانیت هستند یعنی بهمراه ان اصول روحانی که زیر بنای تغییر بنیائی من هستند می توانم با پذیرش اشتباهاتم ، بیماری ام دوربین را از روی دیگران روی خودم بیندازم و دیگر خانواده ، جامعه ، دیگران ، خداوند و … را مقصر ندانم و بتوانم با خودم و دیگران و خداوند ارتباط برقرار کنم.
نکته اساسی در کسب آرامش و ارتباط مثبت و انسانی رسیدن به صلح درونی است . یعنی بدانیم که باید از زیر بار سنگین گذشته که همواره بخاطر اشتباهات و شکست ها احساس گناه و خشم و رنجش و …. برای مان می آوردند رها شویم . و همچنین از غل و زنجیر آینده که همواره ترس و ناامیدی و بی هدفی و … می آورند رها شویم . یعنی زندگی را برای زمان حال و برای امروز برنامه ریزی کنیم .
پس با خویشتن پذیری حاصل از شناخت عجز خود ، متوجه می شویم بیماری اعتیاد داریم ، پیشرونده است و مزمن و تا اخر عمر با من است ، پس راه حل در متوقف کردن آن است تا مرا بسوی هلاکت نکشاند . پرهیز از مصرف در بار اول ، رعایت اصول بهداشتی ، اقرار صادقانه وسوسه خود و … اصولی هستند که ساده بیان شده اند تا با اجرای آن ها بهبودی مان مکمن شوند . ارتباط ما با یک نیروی برتر مستقیما ارتباط دارد با اینکه چقدر عاجزیم و در برابر چه جیزهای عاجزیم و چقدر به نیروی برتر خود اعتماد داریم…
فرایند بهبودی بطور مستقیم توسط یک سری اصول روحانی ممکن است . منجر به شناخت من از خودم میشود .این شناخت به نوعی بینش وسیع از نیروی برتر و اینکه چگونه می توانم بعنوان یک انسان ، مسئول و سازنده باشم و بتوانم در کنار دیگران بعنوان یک انسان خودم و دنیا و زندگی را انطور که هست ببینیم و بپذیریم .
بواسطه این آگاهی ، شناخت عمیق تری از خود بدست می آوریم که منجر به تمایل به تغییر شخصیت درونی مان می شود . حالتی است که تمایل داریم بهتر باشیم ، یک انسان سازنده و مثبت باشیم که همیشه تمایل به سالم زیستن و هشیار و پاک زیستن دارد و می خواهد تلاشگر شود ، این حالت را بیداری روحانی می گویند که بنوعی همچون بیداری از غفلت است و در ادامه وقتی بدرک عمیقتری از خداوند می شویم که تمام سالها که از او دور بودم چه عاشقانه و فروتنانه درون سینه ام ، درون رگ هایم چون خون و صفات و فضایلم و روحم جاری بود ، حضور داشت و مرا می خواند و اکنون درون من است و من درون او چون ماهی و دریا که هر دو درونه دیگری هستند ،
چون هواست و نفس کشیدن من ، هم هوا درون من است و هم من در احاطه هوا ، یک دم و یک نفس از خداوند جدا و دور نبوده ام ، این حالت مانند مستی شور و حس حضور داشتن را می دهد و به کسی که در جستوجوی آرامش است باید مست ، مدهوش و تسلیم زندگی کند .
قدم ها می خواهند بگویند تو که عاجز بودی و هستی و خواهی بود پس هرچقدر نیروی مافوق را باور کنی او را بیشتر و بهتر می بینی و اعنماد می کنی که هر آنچه می خواهد بهتر است از آنچه من با دعا و کلی زور زدن و انکار می خواهم بفهمم پس ارام میشوم ، دست از تقلا می کشم و تسلیم اراده اش می شوم تا مرا دوباره فرم دهد
مرا شکل دهد . هرقدر به او تکیه دهم بیشتر به فرم و شکل او در می آیم مثل آب باید باشم . آب را در هر ظرفی می ریزی به شکل آن ظرف می بینی
من نیز باید در ظرف هر مشکل و مصیبت و حالتی ریخته شوم ، چون آب به همان فرم در می آیم اما اگر رو بسوی خدا بایستم تصویر خدا را منعکس میکنم و همه زیبایی می شوم . من نیستم ..
بلکه همه اش خداست … به نوعی تسلیم که باشم یعنی من نابود می شود و خدا درونم حاضر می شود.
ریشه روحانی قدم ها دوازده گانه
از قدم 1 تا قدم 3 | صلح و آشتی با خداوند |
از قدم 4 تا قدم 9 | صلح و آشتی با خود و دنیای پیرامون |
قدم 10 | حفاظت و مراقبت از صلح بین من با خود ، من با خدا و من با دیگران |
قدم 11 | ارتقای صلح و آرامش میان من با دنیای درون و بیرون |
قدم دوازدهم | بخاطر حفظ ، مراقبت از صلح خدمت به خود و دیگران (صلح ، ارامش و آنچه کسب کردیم را به دیگران برایگان می بخشیم) |
12 قدم تا روحانیت