خواستن و نتوانستن
1) میخواستم مواد مصرف نکنم ولی سالها مصرف کننده بودم.
2) میخواستم کنترل زندگی ام را در دست داشته باشم نشد.
3) عمری که صرف مصرف از دست رفت.
4) میخواستم همسر،پسر و پدر خوبی باشم ولی فقط مایه تاسف بودم.
برخلاف باورها و ارزش ها رفتار کردن
5) دزدی ، جیب بری ، دروغگویی و خیانت در امانت و .. کارهای بدی بودند ولی بخاطر اعتیادم مجبور به انجام آن ها شدیم.
6) هزاران بار عهد بستیم و قول دادیم ولی هر بار زیر ان زدیم.
بخاطر پرکردن خلأ درونی دست به پرخوری ، سکس و روابط جنسی و .. زدیم.
همواره با خودخواهی و منیت خانه و زندگی و مسئولیت های خود را در قبال شغل و … رها کردیم.
حق انتخاب و توان مدیریت زندگی و حتی فکر خود را از دست دادم.
تمام تصمیمات مهم را مواد مخدر و … برایم میگرفتند و من فقط یک اسیر بودم.
در ادامه …
این مثال هایی از ناتوانی من در برابر قدرت اعتیاد و وسوسه و اجبار است ، برای تهیه و مصرف رفتاذی دون شأن انسان دست زدیم و برای توجیه رفتارهای مان درون انکار میرفتیم میدانستیم غلط است اما هرگز توان کنترل و رهایی را نداشتیم.
این عجزها سرمایه های بهبودی من است تا هیچ گاه فراموش نکنم چه درد و رنجی متحمل شدم امروز باید دست از جنگ بی ثمر و حرکت خود محورانه بردارم و تسلیم شوم ، دست دراز کنم تا به من کمک شود.