بله می پذیرد بهرنحوی با هر ظاهری و دین و آیینی و پاک ، نجس ، زشت و زیبا ، کافر و … ، خداوند باران رحمتش را روی سگ می بارد ، روی گل هم همینطور . او ما را پذیرفته ، ما برای اینکه خود را بپذیریم و همینطور پذیرای او باشیم بایست تغییراتی کنیم.
این سوال باز هم ما را به فکر کردن دعوت می کند یعنی پاسخ عقلانی به این سوال نه احساسی
یعنی بر مبنای دلیل و مدرک و نشانه ، یعنی بازگشت سلامت عقل
در قدم دوم رابطه اگاهانه ما با نیروی برتر رشد کرد و همین که این نیرو حائل بین من و لغزش شد برایم موهبتی بود و به این نیرو اعتماد کردم.اکنون باور ما نسبت به بهبودی و برنامه رشد کرده
- کارهای بی عقلانه ام کم شده
- بیشتر دعا می کنم
- پاک هستم و تمایل به تغییر و رشد دارم و کمتر اشتباه می کنم چون مشورت می کنم
- وقتی جلسه می ایم حالم بهتر میشه و …
مجموع این ها یعنی درک اولیه از نیروی برتر ، پس ما در دوران مصرف تجربه یک ارتباط اگاهانه و واقعی و از سر عجز و نیاز و هدفمند را داریم لحظه ای که گفتیم خدایا مرا پاک کن دیگر از تو چیزی نمی خواهیم ولی خدا به ما پاکی و بهبودی ، احساس ارامش ، تمایل به زندگی و رشد و فرصت کمک به انسان های دیگر و قابل قبول ، مسئول و سازنده شدن را داد.پس :
1) خداوند درحالیکه از او فقط پاکی و ترک کردن خواستیم و گفتیم دیگ هیچی نمی خوام ، به ما بهبودی ، احساس ارامش ، تمایل به زندگی و رشد و فرصت کمک به انسان های دیگر و قابل قبول ، مسئول و سازنده شدن را داد ،
2) با وجود کلی گناه ، خطا ، صدمه ، خسارت ، اشتباهات و کارهای غیراخلاقی و بی عقلانه و انهمه کفر گفتن ها و نا امیدی و انکار خدا وقتی از او دعوت کردیم بما کمک کند ، ما را پاک کند ، از نواقص رها کند ، زندگی ما را هدایت کند ، خداوند هیچ پول ، حق عضویتی نخواست ، شلاق مان نزد و سرزنش و مجازت مان نکرد و نگفت مثلا 10 نقص خود را مهار کنید بعد من یاری تان می کنم. فقط وقتی عاجزانه از او درخواست کردیم یاری مان کن ، بلادرنگ و عاشقانه بواسطه معتادان گمنام و ابزارهای بهبودی ما را کمک کرده و می کند
3) وقتی ما را کمک کرد پاک شویم مملو از نقص بودیم، درک من از خداوند این است که او هست تا مرا وقتی گناهکار هستم هدایت کند و نجاتم دهد
تصویر من از خداوند این است که پدر مهربانی است که همه فرزندانش را دوست دارد ولی فرزندان بیمارش را بیشتر دوست دارد و مراقبت می کند . من و ما هم فرزندان بیمارش هستیم.
” فقط زمانی که تمایل داریم یعنی احساس نیاز می کنیم برای دگرگونی و رشد، عاجز هستیم او اغوش خود را سوی ما گشوده است ”
ولی برای پاک ماندن باید تسلیم بود یعنی پذیرش زندگی بروال برنامه بعنوان راه حل ، یعنی باور اینکه نیروی برتر بمن کمک می کند تا با سپردن سکان زندگی باو متعادل تر شوم و خدمت کنم تا خدامحور شوم یعنی عشق بدون شرط و دلیل ، با خدمت ایثارگرانه و نیت خیر
شکرو سپاس گذاری از خداوند را بابت کمک به زندگی امروز و معجزه پاکی و بهبودی را با تغییر نشان می دهم . اگر خدا اینجا بود ذوست داشت چطور رفتار کنم؟
وقتی با صداقت و راستگویی و ارزش محور زندگی کنیم یعنی از خدا بابت صفات انسانی که در من گذاشته تشکر کرده ام .
محکومم به تغییر چون یا به روال برنامه زندگی کنم = ترک عادات ناپسند گذشته ، دور ریختن باور قدیمی که من همینم که هستم و تسلیم شدن تا نیروی برتر مرا یاری کند تا تغییر را از درون شروع کنم. یا باز هم مثل گذشته زندگی ام غیرقابل اداره شده و در نواقصم غرق شوم .