مثلا:مکان و محیط زیست، خانه و خانواده ،کار و حرفه ،پول ، روابط
اجتماعی و جنسی ،احساسات و عواطف، افکار ، معنویات ، و …
در مورد هریک یک مثال زنده بزنید.
(پاسخ :
به خاطر فعال بودن بودن بیماری اعتیاد درحال جنگ بودیم و اسیر و برده وسوسه خود بودیم ، ارتباط من با خودم و بیرون از خودم(زندگی)با دنیا بطور کامل قطع شده بود ،
نداشتن حق انتخاب
عدم مدیریت و اداره کردن و تصمیم گرفتن در زندگی
این یعنی نداشتن اختیار
مکان و محیطـ زیست
- محیط زیست و مکان زندگی بخاطر مصرف کردن و رفتارهای بیمارگونه آسیب میزدیم و امنیت جامعه و خانه از بین رفته بود ، اتش روشن کردن ، سیگار کشیدن، در اماکن عمومی مصرف کردن و خانه و محیط زیست را به مکانی نا امن تبدیل کردم چون حق انتخاب بواسطه مصرف نداشتم .
خانه و خانواده
- عدم پذیرش مسئولیت خود در خانواده بعنوان پدر ، همسر ، فرزند و..
- خسارت زدن و باور شکنی و دزدی کردن از خانه و …
- خانه را به مکان مصرف تبدیل کردن و کلی دوست و رفیق اوردن یا در خانه مواد فروختن
- به واسطه هوی نفس ، جنس مخالف خانه اوردن و رها کردن خانواده به حال خود
کار ، حرفه و پول
- کار و حرفه شغلی و پول هر سه راه امرار معاش خانواده و خود و تهیه مواد مخدر بود
- عاجز کسی است که از روی اجبار کاری انجام میدهد مثل ما که کار کردن ما اجبار بود تا پول دست بیاوریم و مواد تهیه کنیم.
- یا از دست دادن شغل و بحران شغلی
- ورشکستگی و بحران
روابط اجتماعی و روابط جنسی
- روابط من با جامعه بخاطر ترس از امنیت مالی و اجتماعی و … و همینطور رنجش و کینه از خدا و جامعه و خود در (( تنهایی ، انزوا )) بودیم و یا برخورد ▪️من با افراد جامعه به دعوا ختم می شد و هیچ رابطه ای پایدار نبود
- به خاطر مصرف کردن و یا لذت جویی با کسانی دوست میشدم که منافعم و تأمین کنند
- روابط جنسی با همسر کم میشد یا از بین میرفت و یا بدون احترام با منافع شخصی من بود
- به خاطر وسوسه پیش شرط ارتباطم با جنس مخالف سکس بود
- از رابطه جنسی برای سرکوب احساس منفی و کمبود ها استفاده می کردم
احساسات و عواطف
- بی ثباتی عاطفی : انسان هایی احساساتی بودیم و خیالبافی کردن ، احساس گناه و شرمساری ، قربانی بودن همیشه باعث افسردگی و احساس منفی و انحراف فکری میشد
- تصورات نادرست:چون اغلب اوقات برداشت و عکس العمل هایم بر اساس قضاوت کردن ، تصورات باطل و افکار بیمارگونه ام بود ،
معنویات
- معنویت یعنی معنا ، یعنی ارزش هایی که به زندگی معنا و هدف و انگیزه می دهند .
- زنـــــــدگی من هیچ معنا ، هدف و انگیزه درستی در بر نداشت
- معنا و ارزش های من بخاطر بیماری = مصرف کردن ، جنس عالی ، دوس دختر زیبا ، و زرنگ بازی و ابزار های قبل مصرف چون زندگی میکردم که مصرف کنم و مصرف میکردم که زندگی کنم
این مثال ها نشان داد که در تمام جنبه های زندگی بخاطر وسوسه و اجبار و ناتوانی در انتخاب فکر سالم همیشه اختیار زندگی از دست ما خارج شده بود
پس اقرار میکنم بعجز و ناتوانی خود
این ها بحران هایی بودند که باعث شدند تسلیم اصول برنامه شویم ، این ها سرمایه بهبودی من هستند ، پس اقرار میکنم در برابر بیماری اعتیاد عاجزم چون یکبار مصرف ، یکبار استفاده از وسوسه فکری بازهم مرا برده و اسیر میکند و اختیاری از خویش ندارم پس با درک عوامل بیماری و ناتوانی خودم با خویشتن پذیری و تمایل از یک نیروی برتر کمک میگیرم و راه حل من نیرویی برتر از نیروی خودم است .