یعنی کنترل و اداره و مدیریت زندگی را از دست دادن به واسطه وسوسه و اجبار و بی تعادلی همیشه با یک انتخاب اشتباه به وجود می آید
در واقع عاجز کسی است که حق انتخاب زندگی را بخاطر مصرف مواد مخدر و قدرت اجبار و فعال شدن بیماری اعتیاد را از دست دادیم ، پس با
انتخاب ناسالم = نداشتن اختیار = زندگی توسط بیماری اداره شدن
زندگی که توسط بیماری اداره می شود : بیماری بی تعادلی است و نواقص شخصیتی
پس حق انتخاب، حق تصمیم گیری ، مدیریت ، اداره کردن ، کنترل کردن
هیچ قسمتی از زندگی را علی رغم تمایل نمی توانیم داشته باشیم = عاجز بودن
” زندگی ما غیر قابل اداره شده بود ”
غیر قابل اداره شدن زندگی نشانه اثبات این موضوع است که چه با مصرف مواد و چه بدون آن توان مدیریت ، اداره کردن زندگی را از دست داده ایم.
از دست اختیار زندگی در دو جنبه بررسی می شود ؛
از جنبه ” آشکار و غیر آشکار ” بررسی میشود .
از جنبه آشکار و بیرونی :
یعنی از بیرون برای دیگران مشخص است و کسانی که مرا می بینند و یا با من در ارتباط هستند متوجه می شوند
- از نظر اقتصادی : ورشکستگی کامل و قرض دار بودن
- اجتماعی : منزوی بودن و یا اینکه همیشه با جامعه مشکل داشتیم ، دعوا و مرافعه و ..
- از نظر خانوادگی ؛
طلاق گرفتن و مشکلات خانوادگی
- از جنبه رفتاری :همواره از روی نواقص شخصیتی زندگی می کردم و با رفتار خودم همه را از خود می راندم و خسارت می زدم
از جنبه غیر آشکار یا درونی
یعنی برای دیگران اشکار نیست و از درون من نشأت می گیرد.
- وجود افکار منفی و تصورات باطل
- بی ثباتی عاطفی
- اشفتگی درونی و خلأ روحانی
در واقع بواسطه وجود شدت بیماری اعتیاد و مصرف مواد مخدر حق انتخاب از ما گرفته شد و ما برده بیماری شدیم تعادل در زندگی از بین رفت ، بخاطر افراط و تفریط ارزش های انسانی از بین رفت و زندگی من با بحران پیش می رفت .
یعنی عدم توانایی در زندگی کردن
در کل نصف و نیمه زندگی کردن.
چه با مواد و چه بدون ان این عدم توانایی در انتخاب ، تصمیم گیری و مدیریت زندگی وجود دارد ،
امروز ؛
به واسطه وسوسه و اجبار و عمل از روی نواقص شخصیتی زندگی می کنم و این بی تعادلی زندگی مرا غیر قابل ادراه می کند پس امروز باید تمام وسوسه هایم را بمشارکت بگذارم ،
پرهیز از مصرف مواد و نواقص شخصیتی در بار اول می تواند بیماری را متوقف کند ،
شناخت عوامل بیماری و ناتوانی خودم باعث میشود بپذیرم عاجزم و تسلیم اصول برنامه باشم.