بیماری اعتیاد بسیار پیچیده است و توجیه و بهانه هایی می آورد که مرا متقاعد کند باز هم می توان مواد مصرف کرد و از عواقب آزار دهنده آن فرار کرد و راه های دیگر را آزمایش کرد…
دشمن پنهان من فکر من است که ابزاری است در دست بیماری ، و کارش این است که کار نادرست و غیر منطقی را درست و منطقی جلوه دهد…
اگر تکلیفم با مواد را روشن نکنم پروژه لغزش از همین جا شروع شده است. اگر خود را در برنامه مهمان بدانم، روی اصول معنوی و روحانی برنامه کار نکنم و تن به اصول برنامه و قدمها ندهم شروع به پیدا کردن دلیل می کنم که مواد منطقی تر از برنامه است و به من بهتر جواب می دهد…
بیماری من مزمن بوده و با مرور زمان خوب شدنی نیست اما باور آن برایم سخت است…
امروز برای مصرف مواد مخدر هیچ دلیل و توجیه و بهانه ای ندارم اما چیزهایی مثل خسته شدن از جلسه و قدم یا اینکه یک سری از اصول بدردم نمی خورد می تواند مرا از برنامه بهبودی ام جدا کند…
جواب۲
بهانه ودست آویزها فقط در رابطه با زدن مواد نیست بلکه بهانه دست آویزهای مرتبط بانواقص بسیار مخرب تر وبدتراز ازبهانه های مواد مصرف کردن است..
من اگر اصل ضروری و روحانی صداقت را همیشه پیش فرض افکارم کنم مشکلاتم حل میشودچراکه هیچ کس به اندازه خودم باعث ضرر رساندن به خودم نمی شود…
صداقت با خود یعنی حذف تمام بهانه و دست آویزها.صداقت همان وجدان بیدارمن است که هیچ گاه به من دروغ نمیگوید…