من مواد مخدر و اعتیاد را یک شوخی تفریحی میدانستم، مانند قلیان کشیدن که مثلاً برای صمیمیت قلیان میکشند. من هم در ابتدای شروع مصرفم اینگونه بود و بعداز چند ماه به یک سفر که رفتم متوجه شدم که من هم خودم را دستی دستی بدبخت کردم. از همان موقع بفکر ترک افتادم ..
در ابتدا با استراحت در خانه و سفرهای تفریحی قصد ترک داشتم. اما فهمیدم فایده ای ندارد و سپس سراغ دکتر و تخصص های کلاش و دروغین رفتم و در ۹ بیمارستان و یک تیمارستان بستری شدم و باز فایده نداشت و به سراغ کلاش و کلاهبرداران سنتی و دعانویسها و ..رفتم و آنها هم دارو ندارم را گرفتند و اعتیادم را به قرص و داروهای محرک هم کشاندند…
بیشتر معتادان تجربه ترک به تنهایی را دارند. اما کمتر به گوشمان خورده که توانسته باشند، زمان زیادی را به تنهایی در ترک باقی بمانند. چون در تنهایی قادر به درک و شناخت و جنبه های دیگر بیماری اعتیاد نمیشوند…
بارها اقدام کردم و هر بار به این نتیجه رسیدم که نمی توانم و زندگی بدون مواد مخدر امکان پذیر نیست زیرا بیماری ام را نمی شناختم و آنرا یک ضعف اخلاقی می دانستم، من بیماری ام را پنهان و انکار و توجیح می کردم اما امروز در انجمن معتادان گمنام با توسل و تمرین روحانی یاد می گیرم که چگونه بدون مواد مخدر زندگی کنم و هم چنین احساس خوبی را تجربه کنم..!!