هر چیزی که لذت می دهد.
من لذت جو و خودخواه هستم. دنبال یکم بیشترم. هرچیزی بمن لذت داد مسلما دیگه نمی توانم در تعادل ازش استفاده کنم و حق انتخاب و از دست می دهم . عمل به وسوسه فکری در هر امری زندگی مرا غیر قابل اداره می کند.
تائیدطلبی ، تنبلی ، راحت طلبی ، ترس ، شهوت ، پرخوری ، و … ( این نواقص شخصیتی کاملا شخصی هستند )
من خلأ روحانی دارم و فروتن نیستم معمولا این افراط گری ها و مصرف مواد و …. و کارهای دیگر ما برای پر کردن خلأ و سرکوب تنهایی و نا امیدی ما بود . با ادامه مسیر وقتی سهم خود را بکنم رکاب بزنم و سکان را بخدا بسپارم مسلما هرگز تهِ دره سقوط نمی کنیم .
در این سوال می خواهد ما فرق بین اقرار و پذیرش را در یابیم .
باور قلبی و تصویر ذهنی که از خدا داریم چیست ؟
آیا هنوز از نام خداوند می ترسی ؟
پاسخ به این سوالات شخصی است و صداقت و بلوغ روحانی ما را به چالش می کشد.
ترس حاصل عدم اگاهی و شناخت از یک مسئله یا پیش امد است . اگر ما از همه چیز اگاه باشیم و علم حل تمام مسائل را داشته باشیم نمی ترسیم. پس یعنی هنوز انطور که باید خدا را نشناخته ایم
لازم است روزانه لیست شکرگذاری بنویسیم و جستجوگرانه حضور خداوند و ردپای رحمتش را پیدا کنیم .
اعتماد و ایمان ما هنوز کامل نیست
وقتی ترس هست یعنی ایمان ضعیف است . ایمان قلبی به خدا یعنی اگر مثل یک بچه تو را به هوا انداخت ، فکر تو نگوید ” وای ! الان است که بیفتم ” و کلی داد و هوار ، اعتماد یعنی اطمینان داری چون حضورش را در زندگی دیده ایم ، حس کرده ایم و مطمئن هستیم مثل پدری مهربان ما را در اغوش می گیرد .
وقتی من عاجز باشم ، خسته شده باشم ازینکه کوله بار سنگین مسئولیت ها و ترس ها و نواقص خود را به دوش می کشم ، تسلیم شوم و از خدا کمک و یاری بخواهم.
پذیرش نیروی برتر ، اصول روحانی برنامه بعنوان راه حل و اینکه مطمئن باشیم زندگی قبلی و روال گذشته دیگر کار نمی دهد .
این عجز احساس نیاز و تمایل و تشنگی را بیشتر می کند ، وقتی خیلی خیلی خیلی تشنه باشید ، غرور را می گذارید کنار و طلب اب می کنید.
پس اگر بخدا باور دارم که اراده اش مهربان تر و صحیح تر و بهتر است تمام زندگی و خود را باو می سپارم تا احساس بی نیازی و ارامش درونی را تجربه کنم و فقط برای امروز دنبال سهم خودم باشم.